الغفار
كلمة (غفّار) في اللغة صيغة مبالغة من الفعل (غَفَرَ يغْفِرُ)،...
از جابر بن عبدالله رضی الله عنهما روایت است که می گوید: تنه ی درختی بود که رسول الله ﷺ - هنگام سخنرانی - بر آن تکيه می زد؛ پس از اينكه برای رسول الله ﷺ منبری ساختند، از آن تنه ی درخت - كه ديگر مورد استفاده قرار نمی گرفت - صدایی مانند آه و ناله ی شتران آبستن شنيديم؛ تا اينكه رسول الله ﷺ از منبر پايين آمد و دست خود را روی تنه ی درخت گذاشت و تنه آرام گرفت. در روايتی آمده است: روز جمعه همين که رسول الله ﷺ روی منبر نشست، تنه ی خرمایی که پيش تر روی آن می نشست، فرياد کشيد؛ حتی نزديک بود که از هم شکافته شود. و در روايتی آمده است: فريادی همانند فرياد بچه برآورد. بنابراین رسول الله ﷺ - از منبر - پايين آمد و تنه را برداشت و در آغوش گرفت؛ در این هنگام تنه ی درخت، مانند بچه ای که او را در آغوش می گيرند و با نوازش ساکت می کنند، به آرامی ناليد تا اينکه آرام شد. رسول الله ﷺ فرمود: «بَكَتْ عَلَى مَا كَانَتْ تَسْمَعُ مِنَ الذَّكْرِ»: «از بابت ذکری که پيش تر در کنار خود می شنيد - و حالا نمی شنود - گريست».
رسول الله صلی الله علیه وسلم در ابتدا از یک تنه درخت به عنوان منبر استفاده می کرد؛ اما آنگاه که منبر خویش را عوض کرد، صدای شیون و ناله و گریه ی آن تنه ی درخت را بخاطر ذکری که پیش از این می شنید و حال نمی شنود، شنید. رسول الله صلی الله علیه وسلم با شنیدن صدای او پایین آمده و دست مبارکش را بر آن نهاد و تنه آرام گرفت. و در روایتی آمده است: رسول الله صلی الله علیه وسلم از منبر پایین آمد و آن تنه را در آغوش گرفت. و این مسئله در خطبه ی جمعه روی داد.