البحث

عبارات مقترحة:

المؤمن

كلمة (المؤمن) في اللغة اسم فاعل من الفعل (آمَنَ) الذي بمعنى...

النصير

كلمة (النصير) في اللغة (فعيل) بمعنى (فاعل) أي الناصر، ومعناه العون...

الرقيب

كلمة (الرقيب) في اللغة صفة مشبهة على وزن (فعيل) بمعنى (فاعل) أي:...

سخنی با اهل دعوت

الفارسية - فارسی

المؤلف عبد الله الخاطر ، محمد ابراهیم کیانی
القسم كتب وأبحاث
النوع نصي
اللغة الفارسية - فارسی
المفردات الدعوة إلى الله
روزگاري كه امّت اسلام در مسير دعوت حركت مي‌كرد، طلايي ترين دوران مسلمانان شكل گرفت و آن هنگام كه امّت از دعوت و حركت باز ايستاد، جمود فكري و انحطاط عملي دامنگير مسلمانان شد

التفاصيل

سخنی با اهل دعوت مقدمه‌ی مترجم مقدمه‌ی مؤلف مسئوليت پذيري در قبال امانت دعوت اهداف دعوت پاداش بزرگ دو اصل بنیادی دعوت برخي از ويژگي‌هاي دعوتگر و مربي برخي از تصورات نادرست موجود بر سر راه دعوت چند هشدار به دعوتگران  سخنی با اهل دعوتمؤلف :دکتر عبدالله خاطرمترجم :محمد ابراهیم کیانی درمیانفهرست مطالب مقدمه‌ی مترجمبسم الله الرحمن الرحيماسلام،‍ دين حركت و پويايي است. با اين حال واقعيت زندگي كنوني مسلمانان به گونه‌اي گشته كه از شكوفايي و بالندگي مسلمانانِ گذشته و سلف صالح خبری نیست و مسلمانان در نظام پرهيايوي جهان نوين دست و پا گم كرده‌اند. روزگاري كه امّت اسلام در مسير دعوت حركت مي‌كرد، طلايي ترين دوران مسلمانان شكل گرفت و آن هنگام كه امّت از دعوت و حركت باز ايستاد، جمود فكري و انحطاط عملي دامنگير مسلمانان شد و گذشته‌ی پر افتخار به رؤیایی دست نیافتنی بدل گشت كه فقط در صفحات تاريخ ديده مي شد. اين، بدان معنا نيست كه ديگر امّت اسلام راه به پيش نخواهد برد؛ بلكه اينك كه راز واپس ماندگي امّت، بازشناخته شده و همه دانسته‌اند كه دوري از منابع زلال دين و همچنين ايستايي و بی‌تحرّکی دعوت اجتماعي امّت، عامل اصلی واپس ماندگی است، مي‌توان به آينده‌ی درخشان و نه چندان دورِ اين امّت دل بست. چرا كه اكنون فعّاليت‌ها و كوشش‌هاي خجسته‌ی داعيان راه حق نويد آينده را به مسلمانان مي‌دهد كه آينده از آنِ اسلام و مسلمانان است. آنچه پيش رو داريد، اثري است خجسته از دكتر عبدالله خاطر كه طی مباحثي ساده به بيان اهميت مسئوليت‌پذيري در قبال دعوت اسلامي و ارائه‌ی رهنمودهايي در اين زمينه مي‌پردازد. اميدوارم ترجمه‌ی اين اثر، خاستگاه حركت عملي مترجم و خوانندگان گرامي در دعوت اسلامي باشد. محمّد ابراهيم كياني درميان 30 /1/1384 مقدمه‌ی مؤلفإِنَّ الحمدَ للّهِ، نَحمَدُهُ وَ نَستَهدِيهِ وَ نَستَغفِرُهُ و نَعُوذُ بِاللهِ مِن شُرُورِ أَََنفُسِنا وَ مِن سَيِّئاتِ أَعمالِنا ، مَن يَهدِهِ اللهُ فَلا مُضِلَّ لَهُ و مَن يُضلِل فَلا هادِيَ لَهُ ، و أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلّا اللهُ وَحدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ و أشهَدُ أَنَّ مُحَمّداً عَبدُهُ و رَسُولُهُ صَلَّي اللهُ عَلَيهِ و عَلي  آلِه و صَحبِه و سَلَّمَ أَجمعينَ. برادران گرامي، مطالب پيش روي شما به موضوع دعوت مردم به سوی خدا و ضوابط و شيوه‌هاي آن اختصاص دارد و روي سخن در اين مختصر، به جانب همه‌ی كساني است كه به خدا روي آورده‌اند و به سوي او بازگشته‌اند و نیک پی برده‌اند كه هيچ پناهگاه و گریزگاهی و جز به بازگشت به سوي او وجود ندارد. روي سخن، بيشتر با جوانانی است كه اوضاع عینی زندگي كنوني ما مسلمانان را دريافته‌اند این اوضاع برایند تلنبار شده‌ی واپس ماندگي، ركود و ايستايي امّت اسلامي در طي قرون گذشته است و اينك نشانه‌ها و نمادهاي بيداري در آن نمايان شده و مي‌رود تا از خواب غفلت بيدار گردد. آري، روي سخن ما با جواناني است كه انديشه‌هاي گوناگون را در این حوزه تجربه كرده‌اند و خوب و بدش را از هم باز شناخته‌اند و دانسته‌اند كه هيچ چاره‌اي جز بازگشت به دين اسلام وجود ندارد؛ چرا كه اين دين، وسيله‌ی نجات و رستگاري در آخرت و مايه‌ی عزّت و كرامت در زندگي دنيا است. مطالب پیش رو، سخنی است با جوانانی كه به درستی فهميده‌اند كه مفهوم عبادت، تنها اعمال و مناسك عبادي از قبيل نماز، زكات و حج نیست؛ بلكه عبادت را مفهومي فراگير مي‌دانند كه تمام زندگي انسان را در بر مي‌گيرد.  مسئوليت پذيري در قبال امانت دعوتقطعاً چاره‌اي جز بر عهده گرفتن امانت دعوت و تبليغ رسالت نيست. بایستی این مسئولیت و رسالت را بر عهده گيريم و به كساني معرّفی عرضه كنيم كه خود را به اسلام منتسب مي‌دانند، در حالی كه سخت از آن دورند و از اسلام، جز نام و رسمي نمي شناسند. آري، اين رسالت را به كساني مي‌رسانيم كه دعوت اسلام به صورت ناب و پیراسته به آنان نرسيده است. در اين رهگذر، چاره‌اي جز دوري از اوضاع واژگون و ناهنجار كنوني مسلمانان نيست كه از باورهاي اصيل و تهی دور شده‌اند؛ اينك بايد حق و حقيقت را براي مردم روشن سازيم و اين رسالت و مسئوليت بزرگ را بر عهده گيريم تا به آن جايگاه والايي كه خداوند متعال از آن به خير امّت (بهترين امّت) تعبير فرموده ، مفتخر و شرفياب گرديم : ﴿  كُنتُم خَيرَ أمَّةٍ أُخرِجَت لِلنّاس تَأمُرُونَ بِالـمَعروفِ وَ تَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ و تُؤمِنونَ باللهِ﴾  (آل عمران – 110) «شما، بهترين امّتي هستيد كه به سود انسان‌ها آفريده شده‌ايد؛ امر به معروف مي‌كنيد و از منكر باز مي‌داريد و به خداوند ايمان داريد.»اگر ما به مسئوليت امر به معروف و نهي از منکر نپردازيم، ‌اين افتخار نصيب ما نمي‌گردد و ويژگي بهترين امّت بر ما منطبق و برابر نمي‌شود . البته اگر ما با اخلاص و نيت درست، مسئوليت دعوت را عهده‌دار شويم و به اين مهم بپردازيم، روز قيامت در پيشگاه الهي مي‌توانيم عذر بياوريم كه به مسئوليت خويش پرداخته‌ايم. خداوند متعال در يكي از آيات، مردم را به سه گونه‌ی صالح، مصلح و فاسد دسته‌بندي مي‌كرده و ضمناً روشن ساخته كه هر كس، فاسدان را به راه درست فرا خواند و بدي‌هايشان را بدو ناهنجار تلقی کند، گويا رفع مسئوليت كرده و عذرش پذيرفته است. چنانچه خداوند متعال فرموده است : ﴿  وَ إِذ قَالَت أُمّةٌ مِنهُم لِمَ تَعِظُونَ قَوماً اللهُ مُهلِكُهُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذَاباً شَدِيداً قَالُوا مَعذِرَةً إِلي رَبِّكُم وَ لَعَلَّهُم يَتَّقُونَ﴾  (اعراف – 164) « و [به ياد بياور] هنگامي را كه گروهي از آنان [نیکان يهود] [به كساني كه گنهكاران را پند مي‌دادند] گفتند : چرا شما مردماني را پند مي‌دهيد كه خداوند، آنها را [به سبب كفر و معصيت در دنيا] هلاك مي‌كند يا [در آخرت] عذابي دردناك مي‌دهد؟ [دعوتگران] گفتند : [ما به وظيفه‌ی خود عمل مي‌كنيم] تا در پيشگاه پروردگارتان معذور باشيم [و از خويش رفع مسئوليت كرده باشيم] و شايد هم آنان [گنهكاران، پند پذيرند و] تقوا و پرهيزگاري در پيش گيرند.» اهداف دعوتدر دعوت مردم به سوی خدا دو هدف دنبال مي‌شود : هدف نخست : رفع مسئوليت از دعوتگر؛ ‌بر پايه‌ی اين هدف مي‌توانيم با انجام دعوت در پيشگاه خداوند در روز قيامت عذر بياوريم كه ما به مسئوليت خود عمل كرده‌ايم.هدف دوم : بازگشت مردم به سوي خداوند؛ در اين هدف انابت و بازگشت مردم به سوی پروردگار دنبال مي‌شود تا خودشان به انجام اين رسالت بزرگ الهي بپردازند.قطعاً با انجام و عهده داري اين مسئوليت بزرگ، در همين زندگي دنيا رستگار مي‌شويم و جامعه‌ی ما بهبود می‌يابد و در نتيجه به جامعه‌اي صالح و نیک سیرت دست مي‌يابيم. رسول خدا (ص) در حديثي كه امام بخاري (ره) روايت كرده، مردم را به دو دسته‌ي صالح و مفسد دسته‌بندي و آنان را به كساني تشبيه کرده است كه عده‌اي از آنان در طبقه‌ی بالاي يك كشتي و عده‌اي ديگر در طبقه‌ی پايين آن سوار هستند؛ آنان كه در طبقه‌ی پايين هستند براي تأمين آب به سطح كشتي مي‌روند و از دريا،‌آب بر مي‌دارند. اما با اندیشه‌ی محدود و بشري خود مي‌پندارند كه اگر براي دستيابي به آب دريا در زير كشتي سوراخي ايجاد كنند، كار خوبي كرده‌اند و دیگر همراهان خود را در طبقه‌ی بالا به سبب رفت و آمد براي تأمين آب نخواهند آزرد. حال اگر بالا نشين‌ها آنان را به خود و واگذارند و هيچ واكنشي نشان ندهند، قطعاً كشتي غرق خواهد شد. اما اگر آنان را از اين كار (سوراخ‌كردن كشتي) بازدارند و دستشان را بگيرند ، كشتي و كشتي‌نشينان نجات خواهند یافت و غرق نخواهند شد. آري، مثال گرفتن دست ظالم و فاسق نيز چنين است. حديث از اين قرار است : «مثال كسي كه حدود الهي را رعايت مي‌كند و كسي كه رعايت نمي‌كند، همانند قومي است كه بر كشتي سوار شوند و به قید قرعه، عده‌اي در طبقه‌ی بالا و عده‌اي در پايين قرار گيرند؛ پايين نشينان براي تأمين آب بر بالانشينان بگذرند (و مجبور شوند به سطح كشتي بروند). آن گاه با خود بگويند : اگر ما در قسمت خود [در زير كشتي] سوراخي ايجاد كنيم، دیگر بادنشینان را نخواهیم آزرد [و به آب هم خواهیم رسيد]؛ اگر افراد طبقه‌ی بالا، اينها را به خود واگذارند و جلوي خواسته‌شان را نگيرند، همگي هلاك خواهند ‌شد و اگر دستشان را بگيرند [و آنان را از سوراخ كردن كشتي باز دارند]، ‌همگي نجات خواهند یافت.» (روايت بخاري)اين حديث به خوبي روشن مي‌كند که پذیرش اين امانت و تبليغ اين رسالت و همچنين امر به معروف و نهي از منکر، خير و صلاح جامعه‌اي را در بر دارد كه در حديث به كشتي تشبيه شده است. آري، با پرداختن به اين مسئوليت بزرگ و انجام اين رسالت الهي، گويا به تبليغ آنچه از سوي پروردگارمان به سوي ما فرستاده شده، پرداخته‌ايم و رساندن رسالتي را كه به آن مأمور شده‌ايم و پيامبران به رساندن آن دستور داده شده‌اند، محقق ساخته‌ایم. خداوند متعال مي‌فرمايد : ﴿  يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أُنزِلَ إِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ إِن لَم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَهُ﴾  (مائده – 76) «اي پيامبر، آنچه را که از سوي پروردگارت بر تو نازل شده [به طور كامل و بدون هراس به مردم] برسان و اگر چنين نكني [و مردم را به آنچه بر تو نازل كرده فرا نخواني]، رسالت خدا را [به مردم] نرسانده‌اي… .»آري، اگر ما نيز وحي و كتاب و سنت را به مردم نرسانيم و تبليغ نكنيم، رسالت الهي را به مردم نرسانده‌ايم. البته اگر اين امانت را عهده‌دار شويم و رسالت را بر دوش گيريم، در زمره‌ی یاران خدا و یاوران دين خدا قرار خواهیم گرفت كه به خداوند و وحي او روي آورده‌اند و از آن سر بر نمي‌تابند. خداوند متعال مي‌فرمايد : ﴿  وَ إِن تَتَوَلَّوا يَستَبدِل قَوماً غَيرَكُم ثُمَّ لَايَكُونُوا أَمثَالَكُم﴾  (محمد-38) «اگر شما [از بذل جان و مال در راه خدا] سر بتابيد، مردمان ديگري را جايگزين شما مي‌گرداند. كه آن گاه آنان هرگز مانند شما نخواهند بود [و از فرمان خدا روي بر نخواهند تافت.]»ما مي توانيم با به عهده گرفتن اين رسالت و انجام اين مسئوليت بزرگ،‍ بلند همّتي ارزشمند راد مرداني را به دست آوريم كه خداوند آنان را در جرگه‌ی مؤمنان، ستوده و بدين سان توصيف کرده كه از خدا مي‌خواهند تا پيشوا و اسوه‌ی مؤمنان پرهيزگار قرار گيرند : ﴿  وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَب لَنَا مِن أَزوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعيُنٍ وَ اجعَلنَا لِلمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾  (فرقان – 74) « و [بندگان خداي رحمان] كساني هستند كه مي گويند : پروردگارا! همسران و فرزنداني به ما عطا فرما كه [به سبب انجام طاعات و كارهاي پسنديده] مايه‌ی روشني چشمانمان گردند و ما را پيشوای پرهيزگاران گردان [تا در نيكي‌ها از ما سرمشق گيرند.]»آري، آنان دعا مي‌كنند كه بار خدايا! ما را [در دعوت و انجام نيكي‌ها] الگو و سرمشق مؤمنان پرهيزگار قرار بده. خود شما به اين بلند نظري و بالا همّتي بنگريد.. ما نمي‌خواهيم تنها پيشواي فاسدان گمراه و يا حتي پيشواي صالحان باشيم و بس؛ بلكه نظري بلند تر داريم و مي‌خواهيم الگو و پيشواي مؤمنان تقوا پيشه باشيم. ما با عهده‌دارشدن اين رسالت از به رسول خدا (ص) سرمشق می‌گیریم که در طول زندگی خود با تمام وجود اندوه و سختي را در راه دعوت و رساندن دین به ديگران به دوش مي‌كشيد و حتي اين غم و اندوه بزرگ در تمام وجودش، در حواس، در خون و در همه‌ی زندگي‌اش جريان يافته بود. آن حضرت (ص) سخت غمخوار مردم بود و اگر مردم دعوتش را نمي‌پذيرفتند، بسيار اندوهگين مي‌شد، تا آنكه سرانجام خداوند به وی آرامش بخشيد و فرمود :  ﴿  فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفسَكَ عَلي آثَارِهِم إِن لَم يُؤمِنُوا بِهذَا الحَدِيثِ أَسَفاً﴾  (كهف-6) «نزديك است خود را در پي آنان [كه دعوتت نمي‌پذيرند، دق مرگ كني و] از غم و اندوه اينكه آنان به اين كلام ايمان نمي‌آورند، [خود را] هلاك سازي.»آری، اين ويژگي رسول خدا (ص) بود كه از غم و اندوهِ ايمان نياوردن مردم، خويش را دق مي‌كرد و به گونه‌اي بر مردم دل مي‌سوخت كه تا سر حد نابودي پيش رفته بود. پاداش بزرگپس از آنكه به اهميت مسئوليت‌پذيري در قبال دعوت پرداختيم، بایسته است که به پاداش بزرگ کسانی که به سوی خدا فرا می‌خوانند، اشاره کنیم. آن را به سوی خدا فرا می‌خواند پاداشي بس بزرگ به دست مي‌آورد كه نتيجه‌اش را در آخرت مي‌يابد. رسول خدا (ص) در حديثي كه امام مسلم (ره) روايت كرده، فرموده است : «كسي كه به راه و روشي درست فرا خواند، پاداشي چون پاداش همه‌ی كساني دارد كه از او پيروي مي‌كنند؛ بي‌آنكه از پاداش آنان چيزي كاسته شود. و هر كس به گمراهي فراخواند، گناهي همسان گناهان پيروانش دارد؛ بي‌آنكه از گناهان آنان چيزي بكاهد.»اگر در اين نكته بينديشيم به پاداش بزرگي كه در دعوت وجود دارد، پي خواهیم برد؛ چرا كه اگر انساني را به كار خيري رهنمون شوي ، گويا همسان او پاداش مي‌يابي؛ اگر او را به نماز رهنمود گردي و او نماز بگزارد، يا به روزه گرفتن نصيحتش كني و او روزه بدارد، يا به اداي زكات فرابخواني و او زكات دهد، يا به انجام اعمال نيكي چون تلاوت قرآن، ذكر و دعا فرا بخوانی و او نيز چنين كند، قطعاً پاداشي همچون پاداش او مي‌يابي و اين پاداش بس بزرگ است. بی‌گمان اگر همواره بزرگي این پاداش را به ياد داشته باشيم، يك لحظه هم براي به دست آوردن آن كوتاهي و غفلت نخواهیم کرد. رسول خدا (ص) به يكي از اصحاب فرمود : «به خدا سوگند اگر خداوند يك تن را به سبب تو هدايت كند، برايت از شتران سرخ موي بهتر است.» (متفق عليه)در زندگي دنيا نيز نتايج و بهره‌هاي فراواني براي حاملان دعوت وجود دارد كه از جمله مي‌توان به اين فوايد اشاره كرد : نتيجه‌ی نخست : کسی که دیگران ر به سوی خدا فرا می‌خواند، به سكون و آرامش قلبي دست مي‌يابد؛ چرا كه حداقل به انجام بخشي از وظيفه‌اش پرداخته است. اما كسي كه به اين وظيفه نمي‌پردازد، ‌همواره خودش را سرزنش مي‌كند و آسوده خاطر و راحت نخواهد بود؛ هر چند به ظاهر آسوده خاطر به نظر آيد؛ چرا كه وضعيت منفی و ناگوار، همواره بستر غم و اندوه است و پیامد منفي با خود همراه دارد. به طور مثال مي‌توان به پیامدهای بيكاري اشاره كرد. بنابر يافته‌هاي جديد روانپزشكي و بررسي‌هاي روانشناختي، بیکاری به شكل برخي بيماري‌هاي رواني بروز مي‌كند. در اين مثال يك وجه مشترك ميان بيكاران و كساني كه در امر دعوت كوتاهي مي‌ورزند، وجود دارد. بيكاران گرچه از جنبه‌هايي بازمانده‌اند كه درآمد مادي در پي دارد؛ اما همانند كساني هستند كه به انجام عمل دعوت نمي‌پردازند و دچار نوعي خلاء و پوچ‌گرایی مي‌شوند و از بيماري‌هاي رواني بسياري رنج مي‌برند كه فعالان و ديگران از آن‌ها رنج نمي‌برند، چرا كه هركس به انجام كار يا وظيفه‌اش همت گمارد، هدفمندی دروني خويش را محقّق ساخته و در مسير نياز فطري و ذاتي خويش گام نهاده است. فعّالان دعوت نيز با انجام حداقل مسئوليت خويش به نياز دروني خود پاسخ گفته‌اند و در نتيجه از پوچي و بي‌هدفي رهايي يافته‌اند. نتيجه‌ی دوم : دعوتگر، در مسير دعوت از ديگران و از كساني كه آنان را دعوت مي‌کند، چيزهاي زيادي فرا مي‌گيرد؛ مثلاً مورد سؤال واقع مي‌شود و بنابر دانسته‌هاي علمی خود پاسخ مي‌دهد و درباره‌ی آنچه نمي‌داند به تحقيق و بررسي مي‌پردازد. مثال مقوله‌ی دعوتگري کاملاً روشن است؛ عالمي كه در مسير دعوت گام نهاده، بر دانش وی افزوده مي‌گردد. اما كسي كه در گوشه‌ی خانه‌اش نشسته و سينه‌اش را براي طالبان و جويندگان علم و عموم مردم نگشوده است، علم وی رو به كاستي و ضعف مي‌نهد و به فراموشي سپرده مي‌شود. در مورد عالم دعوتگر نمونه‌هاي زنده‌اي وجود دارد؛ وي با فرا رسيدن رمضان به تدريس احكام روزه و رمضان مي‌پردازد و با آمدن موسم حج احكام حج را به تفصيل تدريس مي‌كند و روز به روز علمش فزوني مي‌يابد و بيشتر مي‌شود. نتيجه‌ی سوم : کسی که در راه دعوت گام نهاده، به ويژگي‌هايي آراسته مي‌گردد كه در وجود خود نيست، اما در كساني كه آنان را فرا می‌خواند وجود دارد. قطعاً ضروري نيست كه دعوتگر از كساني كه آنان را دعوت مي‌کند، ناگزیر در اخلاق، منش و هر ويژگي كوچك و بزرگي برتر باشد، بلكه دعوتگر بايد خودش را به صفاتي آراسته سازد كه دیگران به آن فرا مي‌خواند تا اثرگذاري دعوتش و در پي آن پذيرش ديگران را به دنبال داشته باشد. نتيجه‌ی چهارم : فراخواندن دیگران به سوی خدا، ‌ايمان را به حركت و خيزش وا مي دارد و به آن فزوني بخشد و بر يقين، هدايت و راهيابي انسان مي‌افزايد. خداوند متعال مي‌فرمايد : ﴿  وَ الََّذِينَ اهتَدَوا زادَهُم هُديً﴾  (محمد –17) «كساني كه راه يافته‌اند، خداوند بر هدايت و راهيابي آنان مي‌افزايد ...» همچنين خداوند متعال مي‌فرمايد : ﴿   إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ﴾  (كهف - 13) «آنان [اصحاب كهف] جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان داشتند و ما بر [يقين و] هدايتشان افزوديم.»نتيجه‌ی پنجم : فراخواندن دیگران به سوی خدا، انسان را زير ذرّه بين نگاه مردم قرار مي‌دهد؛ به گونه‌اي كه دعوتگر در همه‌ی فعاليت‌هاي كوچك و بزرگش زير نظر قرار مي‌گيرد؛ عده‌اي او را نقد و وارسي مي‌كنند و برخي از روي حسادت او را مي‌پايند و هر روز منتقدان و حسودان از در نقد و عیبجویی از دعوتگر وارد مي‌شوند و دوستان و خيرخواهان از روی نصيحت و خيرخواهي و راهنمايي، با او صحبت مي‌کنند. در اين پهنه بايد نصيحت خيرخواهان را پذيرفت و به نقد ديگران گوش سپرد و از شنيدن و فراگيري نكات جديد و سودمند كوتاهي و غفلت نورزيد. نتيجه‌ی ششم : دعوتگر در تعامل با مردم و فعاليت‌های تبلیغی خود، از بر صفات و ويژگي‌هاي جديدي برخوردار می‌شود كه به تنهايي امكان برخوردارشدن از آن صفات يا به دست آوردن آن ويژگي‌ها وجود ندارد؛ مثلاً نگه داشت نفس و چيرگي بر آن تنها در تعامل با ديگران و در رفتارهاي اجتماعي شكل مي‌گيرد. همچنين عزّت نفس، برادري و همياری، رهيابي و دورانديشي، نصيحت‌پذيري، توجّه و غمخوارگي به امور ديگران و … از آن دست ويژگي‌هايي هستند كه تنها در تعامل با مردم و جريان جامعه‌پذيري، به صورت آموزش و فراگيري دو طرفه به دست مي‌آيند و انسانِ تنها از دستيابي به اين صفات ناتوان است. بنابراين، انسان از خلال تعامل با مردم و رفتارهاي اجتماعي‌، پرورش مي‌يابد. يافته‌هاي نوين روانشناسي نيز براي درمان برخي از بيماري‌ها به «جمع درماني» يا «درمان اشتراكي» چشم دوخته است. در اين روش درماني، حدود ده نفر گرد مي‌آيند و از خلال آموزش چند جانبه و فراگيري داشته‌هاي يكديگر، به كسب صفات جديدي مي‌پردازند و هر فردي با نگاه به اخلاق و منش‌هاي گروه، شخصيت خود را از طريق آميختگي با ديگران و پردازش آزادانه‌ی آنان، بازمي‌شناسد. مسلمانان نيز در چارچوب دعوت و در تعامل با مردم از طريق فعاليت‌هاي تبلیغی، مي‌توانند به يكي از مهم‌ترين عوامل پيشگيرانه از بيماري‌هاي رواني دست يازند كه گوشه نشينانِ وامانده از جامعه را به رنج و آزردگي دچار كرده است. آنچه گذشت ، برخي از فوايدي بود كه دعوتگر در خلال تعامل با مردم و فعاليت تبلیغی خويش به دست مي‌آورد. دو اصل بنیادی دعوتدعوت مردم به سوی خدا شيوه‌ی روشني دارد كه به دو اصل مهم آن مي‌پردازيم : اصل نخست : پاسخ‌دهي به بهترين شيوه؛ بر پايه‌ی اين اصل چنانچه دعوتگر هر زشتي و بدي را كه ديگري در حقش روا داشته است به بهترين شكل پاسخ دهد، آن شخص هر چند از سرسخت‌ترين دشمنان وی باشد، به دوستي صمیمی تبديل مي‌شود. خداوند متعال مي‌فرمايد : Ðوَ لا تَستَوِي الحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادفَع بِالَّتِي هِيَ أَحسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَينَكَ وَ بَينَهُ عَدَاوَةٌ كَأنَّهُ وَلِيٌّ َحَميمٌ وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذينَ صَبَرُوا وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلّا ذُوحَظٍّ عَظِيمٍÑ (فصلت –34 و 35) «نيكي و بدي يكسان نيستند. (بنابراين، هرگز بدي را با بدي پاسخ مده؛ بلكه بدي و زشتي ديگران را) با بهترين شيوه پاسخ بده. نتيجه‌ی اين طرز پاسخ دادن،‌ اين خواهد شد كه كسي که ميان تو و او دشمني بوده است، به ناگاه دوستي صميمي مي‌گردد. به اين خوي و منش بزرگ نمي‌رسند مگر شكيبایان و [همچنين] به اين اخلاق سترگ دست نمي‌يابند مگر كساني كه [از ايمان و تقوا] بهره‌ی بزرگي دارند.» اصل دوم : در پیش گرفتن زمان، مكان و روش مناسب؛ ‌در اين باره رهنمودهايي كاربردي از اصحاب وجود دارد كه اين اصل را روشن تر مي‌سازد. عبدالله عباس (رض) ضمن پند و اندرز دادن به شخصي مي‌گويد : «تو را نبينم كه به ميان قومي در حالي درآيي كه آنان با هم به سخن و گفتگو نشسته‌اند و تو آغاز به قصه‌گويي [و سخنوري] کنی؛ بلكه سكوت كن تا خود آنان تو را به سخن گفتن فرا خوانند؛ در اين صورت با آنان سخن بگو كه در اين حالت آنان مشتاق شنيدن سخنان تو خواهند بود.» (روايت بخاري) دعوتگر، در هر مكاني پند و اندرز مي‌دهد؛ البته دعوت، فراتر و فراگيرتر از پند و اندرز است و پند و اندرز تنها بخشي از دعوت است. دعوتگر بايد زمان مناسبي براي سخن گفتن و دعوت خويش برگزيند و برای اين منظور زمانی را انتخاب كند كه مردم براي شنيدن سخنانش سراپا گوش مي‌شوند و گوش مي‌سپارند. شقيق (ره) مي‌گويد : «عبدالله بن مسعود (رض) هر پنجشنبه مردم را پند و اندرز مي داد؛ شخصي به او گفت: اي ابا عبدالرحمن! دوست دارم شما هر روز ما را به سخنان شيوا و خوشايند پند دهي. – وي از شدت احساسات و اشتياق فراوان خواستار موعظه‌ی همه روزه‌ی عبدالله بن مسعود شد – عبدالله بن مسعود (رض) فرمود : «آنچه مرا از موعظه‌ی روزانه‌ی شما باز مي‌دارد این است كه من دوست ندارم با اين كار شما را به دلزدگی و ملالت بيفكنم؛ بلكه من خير و صلاح شما را در اين طرز موعظه مي‌دانم كه هر از چند گاهي شما را به پند و اندرز خويش مورد توجه قرار دهم و در شما اشتياق و رغبت ايجاد كنم. چنانچه عادت رسول اكرم (ص) نيز همين بود تا مبادا دچار دلزدگي و ملالت شويم.» (روايت بخاري)‌پيامبر اكرم (ص) همواره با گزينش اوقات مشخصي براي موعظه، در مردم اشتياق و رغبت ايجاد مي‌کرد تا بهترين فرصت براي اين امر ايجاد شود. آن حضرت با آنكه بزرگترين پنددهنده و اثر گذارترين واعظ و دعوتگر بود، به درازمدت موعظه نمي‌كرد و سخنانش را به درازا نمي‌كشاند. هر چند اصحاب بهترين شنوندگان بودند و بسيار دوست داشتند كه هر روز پاي صحبت‌هاي آن حضرت بنشينند و به سخنانش گوش فرا دهند. با وجود حرص و اشتياق اصحاب براي شنيدن سخنان پيامبر (ص)، باز هم آن حضرت از ترس دلزدگي و ملول‌شدن اصحاب صلاح آنان را در این می‌دانست که گهگاه به موعظه‌ی آنان بپردازد. تا همواره آزمند شنيدن فرموده‌هاي ايشان باشند.  برخي از ويژگي‌هاي دعوتگر و مربيدعوتگرِ مربي كسي است كه با مردم از نزديك و بر مبناي روش و برنامه‌اي منظم در ارتباط است و در آنان تأثير اخلاقي و رفتاري دارد. قطعاً ميان دعوتگر و واعظ، و میان مفتي يا عالمي كه درس مي‌دهد يا سخنراني علمي مي‌كند، تفاوت زيادي وجود دارد. اما يك دعوتگر بايد به صفاتي آراسته باشد كه از آن جمله مي‌توان به موارد ذیل اشاره كرد : 1- بايد تفاوتی روشن ميان دعوتگر و دعوت‌شونده یا مخاطب، وجود داشته باشد. اين فرق مي‌تواند در اموري از قبيل برتري روحي، عقلي، فقهي، اخلاقي و چه بسا گاهي برتري جسمي و تناوري باشد؛ چرا كه جسم انسان نيز نقش خاص خودش را دارد و چنانچه داراي تجربه، آزمودگي و قدرت باشد، احساس فراگيري توانمندي‌ها و آزموده‌هاي فرد تناور، در انسان ايجاد مي‌گردد. شايد اين نكته، يعني برتري جسمي، براي مردم شگفت‌آور باشد. اما بايد دانست كه نقش و جايگاه جسم و تناوري در اين پهنه محفوظ است. خداوند متعال مي‌فرمايد: Ðوَ زَادَهُ بَسطَةً فِي العِلمِ وَ الجِسمِÑ (بقره – 247) «خداوند، دانش و [قدرت] جسم او [طالوت] را وسعت بخشيده است.» البته با وجودي كه نقش قدرت جسمي و جايگاه تناوري در بهره‌وري درست از اوقات روشن است، باز هم درست به نظر نمي‌رسد كه در هر حال شخص تنومند و تناور را نيازمند آموزش و فراگيري از شخص ضعيف تر از خودش ندانيم؛ چرا كه قطعاً افراد لاغراندام و كوچك قامت مي‌توانند توانايي‌هايي داشته باشند كه به آنان در پهنه‌ی آموزش، شايستگي مي‌بخشد. ويژگي‌هايي از قبيل برتري روحي، عقلي و علمي، انسان را نيازمند آموزش و پرورش شخص ضعيف مي‌گرداند. چنين قضيه‌اي در تربيت فرزندان قابل توجه است. معمولاً پدران، تربيت فرزندانشان را در دوران كودکي و خردسالي آسان مي‌پندارند؛ چرا كه كودك خردسال با اين احساس كه پدرش از او بزرگ‌تر است و او را در تجربه‌ها، قدرت جسمي، عقلی و برخي ويژگي‌هاي ديگر برتر مي‌بيند، حرف شنوي دارد تا آنكه رشد مي‌كند و به سن بلوغ و جواني مي‌رسد؛ اينك وضع فرق مي‌كند و در چنين حالتي بسياري از پدران در تربيت فرزندانشان و تعامل با آنان دچار مشكل مي‌شوند. اين حالت درباره‌ی پدراني كه نسبت به فرزندانشان از برتري معنوي برخوردار نيستند، ‌مصداق بيشتري مي‌يابد. گاه دیده می‌شود که فرزندان از لحاظ عقلي و فكري توانمندتر شده‌اند و پدر كه بهره‌ی فرهنگي كمتري دارد، نمي‌تواند پسرش را مرد بار بياورد و تربيت درست کند و در چنين وقتي با مشكل روبرو مي‌شود. بنابراين، هر پدري بايد بكوشد در آن مرحله‌ی زماني قدرت و دانش بيشتري داشته باشد تا بتواند به خوبي فرزندش را تربيت نمايد و او را به درستي توجيه و رهنمايي كند. البته چنانچه پدر از لحاظ قدرت و دانش در ترازي پايين‌تر باشد، بايد رفتاري عاقلانه و سنجيده با فرزندش در پيش گيرد و جايگاه فرزندش را دريابد و برای وی ارزش قایل شود كه در غير اين صورت زمام كار از دستش رها خواهد شد. 2- مربي برای انتقال دانسته‌هایش به دیگران بايد از خبرگي و آگاهي، تجربه يا علم و دانش برخوردار باشد. اين در حالي است كه متأسفانه برخي بي‌آنكه داراي دانش، تجربه و آزمودگي لازم باشند، در عرصه‌ی تربيت گام نهاده‌اند. قطعاً جواني كه در راه دعوت قدم گذاشته بايد مقداري علم و دانش داشته باشد و همواره براي رشد خود و گسترش و فزوني داشته‌هاي علمي خود بكوشد و به كم ترين مقدار در اين پهنه بسنده نكند. 3- هر مربي دعوتگري بايد در انتقال اندیشه و داشته‌هاي خود، به نيكي عمل كند. به عبارتي ديگر بايد در مسير عرضه‌ی دعوتش، نرم‌خويي و لطافت در پيش گيرد و در انتخاب زمان و مكان، دقيق و باريك‌بين باشد. بسیاری از عالمان، با وجود داشتن علم و دانش بسيار، توانايي برقراري رابطه‌ی مناسبي با مردم را ندارند و نمي‌توانند دانش خود را به آنان انتقال دهند؛‌ چنين عالماني در عرضه و انتقال داشته‌هاي خود و همچنين نفوذ در وجود مردم ناتوانند. چه بسا عالمي مورد پرسش قرار گيرد و پرسشگر را بي‌پاسخ گذارد و حتي او را سركوفت زند. البته اين را نيز بايد دانست كه يكي از زمينه‌هاي روگرداني و حتي تنفر مردم از علما (و دعوتگران) عدم انتخاب زمان و مكان مناسب براي عرضه‌ی دعوت و اندیشه است. 4- دعوتگر بايد غمخوار و دلسوز ديگران باشد و با توجه تمام به امور آنان رسيدگي کند و توانايي لازم را براي پرداختن به اين مهم داشته باشد و ضمن بهره‌مندي از رويه و منش درست در عرضه‌ی دعوت و اندیشه‌ی خود، همواره بايد در پی اين انتقال دعوت يا دانش خود به ديگران، آنان را زير نظر گيرد و به ملاحظه و مراعاتشان همت گمارد. دعوتگر بايد هميشه روش‌هاي جديدي ايجاد كند و در ايجاد شيوه‌ها ، ابتكار و خلاقیت به خرج دهد و بر تداوم دعوت خود شكيبايي ورزد؛ به كساني که دعوتشان مي‌کند خود را نزدیک کند و با آنان طرح دوستی بریزد و از احوالشان بپرسد و براي دانستن نام هر کدام پرس و جو کند و با آنان رابطه‌اي تنگاتنگ و استوار برقرار كند. به ابوبكر صديق (رض) بنگريد كه همواره به اين نكته توجه خاصي داشت و از كساني كه به حضور پيامبر (ص) مي‌آمدند، جويای نام و فاميل آنان مي‌شد و مي‌پرسيد : از كدامين قوم هستيد؟ و آنان نيز خودشان را معرفي مي‌كردند و مي‌گفتند : از فلان قوم. ابوبكر (رض) به منظور برقراري رابطه با آنان از قبيله و تبار آنان نيز مي‌پرسيد و چون آنان قبيله و تبار خود را معرفي مي‌كردند، با توجه به شناختي كه از يكي از افراد آن خاندان داشت، مي‌پرسيد : آيا فلاني از تبار و خاندان شماست؟ و چه بسا پاسخ مي‌شنيد : آري و او سرور ماست. آنچه از عملكرد ابوبكر صديق (رض) گذشت، مسأله‌ی آراستگي دعوتگر به صفت اهتمام و توجه به ديگران و برقراري پيوند مناسب با آنان را به خوبي باز و تشريح مي‌كند. با رويه‌اي كه ابوبكر (رض) در پيش مي‌گرفت، افراد و اقوام مختلف شادمان و مسرور به گفتگو با وي مي‌نشستند و مقدمات عرضه‌ی دعوت فراهم مي‌شد. رسول اکرم (ص) نيز فرموده‌اند: «هر گاه با برادرت روبرو شدي، نا م خودش و نام پدرش را بپرس» چه بسيار افرادي كه با هم روبرو مي‌شوند و بي‌آنكه يكديگر را بشناسند، از هم جدا مي‌شوند. ممكن است خود شما با كسي ملاقات كنيد كه نه شما او را مي‌شناسيد و نه او شما را مي‌شناسد. حتي ممكن است نام شما را نپرسد و از رشته‌ی درسي شما سؤال نكند و نسبت به چنين رابطه‌اي بي‌خيال باشد. قطعاَ کسی، خشک‌گونه است و نمي‌تواند مربي يا دعوتگر توانمندي باشد؛ چرا كه دعوتگر بايد چنان توانايي و نيرويي داشته باشد كه بتواند به درون مردم نفوذ كند و چنان بر آنان احاطه بیابد كه عرضه و انتقال دعوت به آنان آسان گردد. 5- يكي از ويژگي‌هايي كه براي دعوتگر بر شمرديم، استمرار در توجه به ديگران و برقرارکردن رابطه با آنان بود. بنابراين، دعوتگر بايد در تداوم كارش و ارشاد و جهت‌دهيِ منظم و پيوسته، توانمند باشد. برخي از دعوتگران تمام ويژگي‌هاي قبلي را دارند؛ اما پس از مدتي حرارت و فعاليت، سرد و خسته مي‌شوند و از ادامه‌ی دعوت و فعاليت تبلیغی باز مي‌ايستند. گاهي درس و تدريس را آغاز مي‌كنند و سپس ناتمام رها می‌کنند يا خطابه و بحثي علمي آغاز می‌کنند و از ادامه‌ی آن باز مي‌ايستند و يا كلاس و نشستي علمي ترتيب مي‌دهند و پس از چندی تعطيلش مي‌كنند. اين گونه کسان مدتي كوتاه با حرارت و تب و تاب فعاليت مي‌كنند و پس از اندك زماني از ادامه‌ی كار باز مي‌ايستند و در ادامه‌ دادنِ آن، دوام و پايبندي ندارند. قطعاً چنين خصلتی زيبنده‌ی دعوتگر نيست. و دعوتگر بايد در انجام مداوم و پيوسته‌ی فعاليت تبلیغی و توجيه و ارشاد توانا باشد. 6- يكي ديگر از ويژگي هاي ضروري براي هر دعوتگري توانمندي در اداره و ساماندهیِ امور دعوت است. البته منظور ما از توانايي در عرصه‌ی زمامداري و ساماندهی اين نيست كه با اين پندار و گفتار كه «من اميرم و بايد از من اطاعت شود»، حرف شنوي را بر ديگران تحميل کند. بلكه مراد ما حرف شنوي و اطاعتي است كه از كان وجود شخص سرچشمه گيرد؛ به گونه‌اي كه شخص تحت آموزش (متربي) يا مخاطب دعوت (مدعو)، عملاً مربي و دعوتگر را انساني غمخوار حس كند كه به او توجه دارد و به رشد و كمالش مشتاق و آزمند است. قطعاً ويژگي‌هايي كه بر شمرديم، صفات افراد خاصي است كه جز در عده‌اي اندك يافت نمي‌شود. با این وصف، سزاوار است افرادي كه از تمام اين ویژگی‌ها برخوردار نيستند، بكوشند در آينده آن‌ها را کسب کنند. البته آنچه اينك از ما خواسته مي‌شود اين است كه اين دين و دعوت را با توجه به اوضاع كنوني مسلمانان عهده‌دار شويم و هر يك از ما بر اساس داشته‌ها و توانمندي‌هايش، مطابق وضعيت فعلي براي برافراشتن رايت اسلام دين راستين، دست به كار شود . البته پاره‌اي از تصورات نادرست وجود دارد كه به ورودي شيطان براي وسوسه‌گري تبديل شده‌اند و چيزهايي فرا روي افراد قرار مي‌دهند كه آنان را از اين دعوت و مسئوليت‌پذيري در قبال آن باز مي‌دارد. من در ادامه‌ی بحث به بررسي پنج مورد از تصورات نادرست و ورودي‌هاي شيطان اشاره مي‌كنم كه در جوانان رخنه مي‌كند و آنان را از دعوت و مسئوليت‌پذيري در قبال دين باز مي دارد :  برخي از تصورات نادرست موجود بر سر راه دعوت1- برخي از جوانان مي‌گويند : پس از ازدواج در حوزه‌ی دعوت فعاليت خواهم کرد، يا پس از آنكه درسم تمام شود، در این حوزه فعال خواهم شد. عده‌اي نيز به صورتي ديگر امروز و فردا مي‌كنند و مي‌گويند : پس از تجارت و کسب ثروت به دعوت خواهم پرداخت. اين چنين براي دعوت، امروز و فردا مي‌کند و هر روز عاملی جديد فراروي خود قرار مي‌دهد كه آغاز فعاليت در حوزه‌ی دعوت را منوط به گذر از آن مي‌كند. اين وضع هم‌چنان ادامه مي‌يابد تا آنكه پس از پايان درس نيز مي‌گويد : پس از تكميل تحصيلات عالي به دعوت مي‌پردازيم و با پايان يافتن تحصيلات عالي و تكميلي خويش نيز عذري دگر مي‌آورد و مي گويد : پس از آنكه شغلي گرفتم و كاري يافتم يا در جايي ماندگار شدم و ازدواج كردم، كار دعوت را آغاز مي‌كنم. اما اين پايان درنگ و امروز و فردا كردن نيست؛ بلكه پس از ازدواج نيز مي‌گويد : بزرگ کردن بچه‌ها و رسیدگی به امور تربيتي آنان، مهم‌تر است و پس از آن به دعوت مي‌پردازم. اما دریغا كه پس از بزرگ‌شدن بچه‌هايش نيز مي‌گويد : اگر خدا بخواهد، خير و بركت در بچه‌هايمان خواهد بود و اين چنين امروز و فردا كردنش تا هنگام مرگ ادامه مي‌يابد. متأسفانه اين حالت در بيشتر مردم وجود دارد. بزرگسالان نيز در بهانه تراشي و درنگ در دعوت كم نمي‌آورند و مي‌گويند : بركت و انرژي در جوانان است! (و از ما گذشته است) البته بايد از چنين كساني پرسيد كه مگر رسول خدا (ص) اين مسئوليت بزرگ را در چهل سالگي عهده‌دار نشدند و يا عمر فاروق (رض) تا شصت سالگي و پايان عمر با بركتش به امر دعوت نپرداخت؟ كساني كه چنين امروز و فردا مي‌كنند يا چنين بهانه‌هاي واهي مي‌آورند، شخصيتي ضعيف و متزلزل دارند كه با این بهانه‌ها و سخنان ضعف خودشان را به اصطلاح توجيه عقلي مي‌كنند. يكي از موارد درنگ و امروز و فردا کردن در امر دعوت اين پندارِ به ظاهر شرعي است كه پس از فراگيري علوم شرعي و رسيدن به پايه‌ی مشخصي از دانش دين، فعالیت در حوزه‌ی دعوت را آغاز مي‌كنم ! آري اين يكي از دلايل به تأخيرانداختن دعوت است كه مردم، آن را شرعي و درست مي‌پندارند. اين انديشه از درِحسن نيت در فرد رخنه مي‌کند و او را بر آن مي‌دارد كه بگويد : زماني كه به  فراگيري علوم ديني پرداختم، دعوت را آغاز مي‌كنم. گرچه بخشي از اين سخن درست است، اما از آن چنين برداشت مي‌شود كه انجام دعوت جز با داشتن مقدار مشخصي از علوم شرعي ممكن نيست. كاملاً روشن است كه فراگيري علوم شرعي به طور تخصصي براي همه مردم نه ممكن و نه وظيفه است؛ بلكه مردم وظيفه دارند به تبليغ دين بر اساس میزان دانشی که دارند همت گمارند و به فراگيري آنچه ندارند و نمي دانند، بپردازند. البته اين امر نيز، دليل درستي براي به تأخير افكندن دعوت نیست؛ چرا كه تحصيل علم امري نسبي است. به طور مثال فارغ التحصيل دانشكده‌ی الهيات يا دانش آموخته‌ی علوم اسلامي، خودش را بر علوم مسلط نمي‌يابد و حتي كسي كه در اين رشته‌ی علمي مدرك دكترا هم گرفته ، خود را در عرصه‌ی علوم اسلامي ناتوان مي‌بيند. بنابراين، چنين احساس و پنداري كه همواره از سوي برخي مطرح مي‌شود، درست نيست و آنچه خواسته شده اين است كه هر کس با آنچه در چنته دارد قدم پيش نهد و اصلاً صدور فتوا يا صدرنشيني در مجالس علمي و دعوي، مطرح و مهم نیست و در چارچوب دعوت نامطلوب است و اصلاً معنا ندارد كه دعوتگر به هر پرسشي پاسخ دهد. يا در مورد هر مسأله‌اي فتوا صادر كند؛ بلکه فتوا را به اهل فتوا و مفتيان واگذارد؛ هیچ نقد و ایرادی متوجه او نخواهد شد، چرا كه ساختار دعوت به گونه‌اي است كه هر مسلماني با هر پايه‌ی علمي مي‌تواند به انجام آن بپردازد. رسول اكرم (ص) فرموده‌ است : «از من برسانيد هر چند كه آيه (يا دانستني اندك و به ظاهر معمولي و كوچكي) باشد.» براي فتوا دادن، اهل فتوا هستند و دادن فتوا براي دعوتگر عامي قدغن است. 2- برخي در توجيه عدم‌پرداختن به دعوت و تنبلي در انجام وظيفه‌ی خود در اين پهنه، راحت‌طلبي و تن آسایی خويش را به پاي برتري خود بر ديگران مي‌گذارند و خود را سر و گردني فراتر از ديگران مي‌پندارند و گمان مي‌كنند كه با انجام فرایض، مطالعه‌ی كتاب‌هاي علمي‌، حضور در مجالس ذكر، پرهيز از منكرات و پرداختن به اعمال نيك، از ديگران برترند و ديگر ضرورت ندارد كه به پند و اندرز بپردازند و فكر مي‌كنند وجود افراد ديگري كه پند و اندرز مي‌دهند، اين مسئوليت را از دوش آنان برمي‌دارد. چنين اشخاصي در امور ديني به كساني مي‌نگرند كه به ظاهر در سطحي پايين تر از آنان قرار دارند. البته اين افراد بايد به دعوتگران کوشا و فعالی بنگرند كه زمين را در مي‌نوردند و براي تبليغ دعوت و اندیشه‌ی خود به جاهاي مختلف عزيمت مي‌كنند و با بذل وقتشان براي دعوت مردم، برای نشر و گسترش اين دين راستين همت مي کنند. پس بر ماست كه به كساني بنگريم كه عملاً شب و روزِ خود را صرف دعوت مي‌كنند و تمام خواست آنان گسترش دين و ترویج آن است. آري، بايد از چنين كساني الگو گرفت و در بذل و داشته‌هاي خود در پهنه‌ی دعوت به اينها اقتدا کرد. بسياري از مردم براي گسترش اهداف خود چنان فداكاري مي‌كنند كه انسان دچار تعجب و حيرت مي‌شود. جای سؤال است كه چرا ما در راه دعوت و گسترش دين فداكاري نكنيم و قرباني ندهيم؟ چرا در فداكاري به افراد فداكار و از خود گذشته اقتدا نكنيم؟ حداقل به دشمنان خدا بنگريد؛ ‌به صاحبان انديشه‌هاي باطل نگاه کنيد كه در راه انديشه‌اي كه بر ذهن و خردشان سيطره يافته، زنداني مي‌كشند، سختي‌ها تحمل مي‌كنند و تبعيد و آوارگي به جان مي‌خرند! پس مسلمانان كجايند تا مسئوليت دين خود را به عهده گيرند؟ كجايند آنان كه از روی صداقت و راستي اين مسئوليت را به دوش گيرند و به نشر و گسترش آن در ميان مردم بپردازند؟ قطعاً بايد به كساني چشم دوخت و از كساني سرمشق گرفت كه در اين عرصه بذل و فداكاري مي‌كنند. ما نيز وظيفه داريم درباره‌ی دين بیندیشیم و به دعوتگران مخلصي بنگريم كه از فداكاري در راه دعوت دريغ نمي ورزند. آري، بر ماست كه به آنان اقتدا كنيم. 3- عده‌اي با اين شك و شبهه كه براي دعوتگری ديگران صلاحيت و شايستگي ندارند‍، از دعوتگری سر باز مي‌زنند و مي‌پندارند وجود برخي کاستی‌ها در آنان يا مؤثرنبودن شخصيت آنان در توده‌ی مردم، دليل درستي براي وانهادن دعوت و مسئولیت‌گریزی است. بیشتر آنان بي‌آنكه عملاً دعوت را تجربه كرده باشند، به چنين مواردي خود را قانع مي‌كنند. بايد دانست که اين حالت، نتيجه و برايند رخوت و نارسایي شخصيتي است. اين دسته از افراد اعتماد به نفس ندارند؛ چرا كه اولاً در پهنه‌ی يك تجربه‌ی عملي، عینی و قابل اعتماد برای ارزيابي شخصيت خود، وارد نمي شوند. از سوی ديگر، اين پرسش نيز وجود دارد كه آيا اصلاً كسي هست كه در او عيب يا عيوبي نباشد؟ اين تصور نادرست يا در واقع اين عدم اعتماد به نفس از آن جا پديدار مي‌شود كه شخصي در ذهن خود، شكل خاصي از دعوتگران را ترسيم مي‌كند و به دعوتگر، معنا و مفهومي آن چناني مي‌دهد. او در ذهن خود دعوتگر را انسان كامل و بي‌عيبي مي‌پندارد و بر مبناي همين تصور نادرست كه در ذهن خود ساخته و پرداخته است، خود را ناتوان مي‌يابد و مي‌گويد : من هرگز نمي‌توانم همانند و همسان چنين شكلي از دعوتگر شوم. بايد دانست كه در همه‌ی مردم عيب‌ها و کاستی‌های غيرقابل انكاري وجود دارد. بنابراين، بايد انسان واقع‌نگر باشد و در عالم خيال و هپروت سير نكند و خود را به سرگشتگي نيفكند. انديشه و خيالي كه بيان شد، بر پايه‌اي غيرشرعي شكل گرفته است. اين خيال‌پردازي در روانشناسي نيز معروف و شناخته شده است. بر پايه‌ی دانش روانشناسي‌، انساني كه در ذهن خود نمونه‌های خيالي براي خويش مي‌آفريند و آنان را فراروي خود مجسّم می‌کند، در صورت عدم دستيابي به ساخته و پرداخته‌هاي ذهني خود به شكست، ناكامي و پوچي دچار مي‌گردد. براي درك بيشتر موضوع، مثال ديگري مي‌آوريم. مثلاً شخصي مي‌گويد : خوشبختي من در آن است كه همه‌ی مردمي كه مي‌شناسم، از من راضي باشند! اين، كاري نشدني است و اصلاً امکان رضايت و خرسندي همه‌ی مردم از يک نفر وجود ندارد. همين طور شخصي که مي‌گويد : وقتی که کامل شوم و هيچ عيبی در من وجود نداشته باشد، براي تبلیغ دين به دیگران، دست به كار مي‌شوم! قطعاً چنين خيالي نيز غيرممكن و نشدني است. آري، اگر در خودت عيبي سراغ داري، براي اصلاح آن شتاب كن؛ اما از انتقال و گسترش دعوت به ديگران باز نمان. اما اينكه برخي شخصيت خود را در عرصه‌ی دعوت اثرگذار نمي‌دانند، تصور اشتباهي است؛ چرا كه دعوت، اشكال و صورت‌هاي گوناگونی دارد كه هر يك از اشكال و شيوه‌هاي آن با شخصيت افراد انطباق و سازگاري مي‌يابد و اساساً روند دعوت به سبب نوع شخصيت افراد، دچار توقف و ايستايی نمي‌شود. در هر انساني اين توانايي وجود ندارد كه شخصاً به ارشاد، ‌آموزش و پرورش افراد بپردازد؛ اما قطعاً مي‌تواند ديگران را به چنين جلسه‌هايي راهنمايي كند، يا آنان را از مكان برگزاري جلسات علمي و تبلیغی با خبر سازد. همچنين مي‌تواند كتاب‌هايي بخرد و به مردم هديه کند، تا از اين طريق كاري در عرصه‌ی دعوت كرده باشد. شايد فردي نتواند برخي از دانستني‌ها و معلومات خود را به ديگران منتقل كند يا به شرح آن‌ها بپردازد، اما حتماً اين امكان براي او وجود دارد كه ديگران را به كتابي كه حاوي آن مسايل و معلومات است، راهنمايي كند و با کار بستِ چنين شيوه‌هايي ديگران را دعوت کند. آري، روش‌ها و اشكال گوناگون دعوت، اين امكان را براي هر فردي فراهم مي‌كند كه بتواند شيوه يا شكل مناسبي از آن را برگزیند و به انجام مسئوليت خود در قبال دعوت بپردازد. اصلاً در پهنه‌ی دعوت مهم نيست كه انسان در صدر مجلس بنشيند و سخنوري توانمند باشد و به رسایی و ادیبانه سخن گويد. بسيارند كساني كه زندگانی خویش را در ميدان دعوت و جهاد سپري كرده‌اند و كسي نام و آوازه‌اي از آنان نشنيده است. همين طور بسيارند كساني كه ما نامشان را نمي‌دانيم و از سرگذشتشان بي‌خبريم؛ اما كارهاي بزرگي كرده‌اند كه اجر و پاداش آن‌ها را خواهند يافت. در حديث آمده است : «خوشا به حال بنده‌اي كه در حالي افسار اسبش را گرفته كه ژوليده موي و غبارآلود است (و بر خلاف ظاهر غبارآلودش، مقامي بس بزرگ و والا دارد.) اگر به دنباله داري لشكر گماشته شود، (به خوبي) قشون خواهد بود و اگر به حراست و نگهباني گمارده شود، کار حراست و نگهباني را انجام می‌دهد.» آري، ممكن است شخصي به پاسباني شب گماشته شود و پست ديگري نداشته باشد؛ چنين شخصي گرچه به خيال ما ارزش و جايگاهي ندارد، اما به كاري بس مهم و بزرگ دست زده است. اين شخص با وجود آنکه در نگاه مردم ارزش معنوي چنداني ندارد و با آنكه در پس طلايه‌دار و پرچم‌دار لشكر است و با آنکه آنچه براي ديگران فراهم است براي او فراهم نیست، شأني متمايز و مقامي والا دارد. رسول اكرم (ص) به چنین کسانی اشاره كرده است كه اگر اجازه خواهد، به او اجازه داده نمي‌شود و اگر سفارشي كند، پذيرفته نمي‌گردد؛ اين شخص غبارآلود چنانچه از امير (فرمانده) لشكر اجازه خواهد، پذيرفته نمي‌شود و شخصيتي برجسته ندارد. اما با اين حال چنان مقامي دارد كه قابل تصور نیست. ما نيز وظيفه داريم براي گسترش دين بكوشيم، هر چند در رأس امور نباشيم. البته بايد به آفت‌ها و زیان‌هاي صدرنشینی و داشتن پست و مقام رخنه می‌کند و شخص را به غرور و خود فريبی مي‌افكند. لذا از آنجا كه صدرنشینی، آثار منفي بر انسان مي‌گذارد، در همه‌ی حالات شرف و افتخار محسوب نمي‌شود. بلكه مسئوليت صدرنشینی و داشتن مقام در دعوت، تكليف و مسئوليت بزرگ و سنگيني است كه تاب آوردن آن بر انسان مشكل مي‌نمايد. 4- فرار از دعوت و مسئوليت‌گریزی در میدان دعوت برايند ناتواني، ترس و ضعف و نارسايي دروني و شخصيتي است. چنين شخصي مي‌پندارد كه دعوت، برايش مشكلاتي به دنبال دارد و مايه ی بروز سختي‌های غيرقابل تحملي از قبيل زندان، آوارگي، تبعيد و … مي‌شود. بايد دانست كه آزمون بنده از سنت الهي است و اين آزمايش، به سبب عوامل گوناگون صورت مي‌گيرد : به سبب فراخواندن دیگران به سوی خدا، يا به علت برخي امور فردي، يا به خاطر بلاياي طبيعي كه در هر حال صبر و شكيبايي واجب است. خاوند متعال مي‌فرمايد: ﴿  الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللهِ وَ يَخشَونَهُ وَ لَا يَخشَونَ أحَداً إلَّا الله﴾  (احزاب –39) «كساني كه [برنامه‌ها و] پیام‌هاي خدا را [به مردم] مي‌رسانند و از او مي ترسند و از كسي جز خدا نمي ترسند ... .» منظور از اينکه از کسي جز خدا نمي‌ترسند، جرأت و بي باکي بجا و حق است، نه اينكه انسان خودش را با بي‌تدبيري در ورطه‌ی هلاكت افكند.به ياد دارم در «گلفرد» در جنوب لندن، جواني انگليسي تبار را ديدم كه تازه مسلمان شده بود. او به خاطر يافتن كار در جاي ديگري بايد براي مصاحبه به آنجا عزيمت مي‌كرد. دوستان اين جوان در جمعيت اسلامي، خواستند پيش از آنكه اين جوان تازه مسلمان به قصد مصاحبه به آن شهر عزيمت كند، به او بگويند براي آنكه به او زیان نرسد و در امتحان شفاهي به منظور گزينش در شغل دلخواهش قبول شود، مسلمان شدنش را پوشيده دارد. اما اين جوان كه فقط سه هفته از مسلمان شدنش مي‌گذشت، پيش از ديدن دوستانش در انجمن اسلامي، رهسپار مركز مورد نظر براي آزمون شفاهي شد. افراد زيادي براي شرکت در آزمون به منظور احراز شغل مورد نظر خود آمده بودند. وقتي نوبت جوان تازه مسلمان رسید، گفت: چندي است كه من مسلمان شده‌ام و اسمم را تغيير داده‌ام. نام من پيش از اين «رود» بوده و اينك نام «عمر» را برخود نهاده‌ام. من از شما مي‌خواهم كه در صورت پذيرش من در اين كار، در وقت نماز به من فرصت دهيد تا اين وظيفه‌ی ديني خود را ادا كنم. جالب است كه از ميان آن همه كارجو، اين جوان مسلمان پذيرفته شد و جالب‌تر و شگفت‌آورتر علت قبولي او بود؛ آنان به او گفتند : ما براي اين كار كسي را مي‌خواستيم كه در تصميم‌گيري قوي و توانمند باشد و بتواند تصميم‌هاي بجا و درستي بگيرد. تو ظاهراً از چنين توانايي و اراده‌ای برخورداري كه به دين ديگري گرويده‌اي. آري، علت قبولي جوان مسلمان در گزينش استخدامي اين بود كه او به اين دين می‌باليد و افتخار می‌كرد كه من مسلمان شده‌ام. خود بنگريد كه آيا اگر او خود مسلمان شدنش را پنهان مي‌داشت، در اين گزينش پذيرفته مي‌شد؟ آری قطعاً باليدن و افتخار كردن او به دينش، مايه‌ی خير و صلاح او شد. برخي از مسلمانان از اينكه در ميان مردم کار دعوتگری راانجام می‌دهند، يا مورد دعوت واقع شوند، مي‌ترسند. خودم نمونه‌هاي عجيبي در اين باره ديده‌ام. به طور مثال مسلمانِ عرب تباري را ديدم كه از صحبت كردن به زبان عربي تن می‌زد تا معلوم نشود كه او عرب يا مسلمان است؛ در صورتي كه كاملاً روشن بود كه او عرب و مسلمان است. چندي پيش نيز در مطب پزشكي بودم او آنجا آمد نشانه‌هايي در او وجود داشت كه مشخص مي‌کرد او عرب تبار است. با او به عربي سخن گفتم. اما به انگليسي پاسخم را داد. از او پرسيدم كه از كدام كشور است؟ ولي پاسخي نداد و اين پرسش برايم ايجاد شد كه چرا انسان به اين حد از خود باختگي و بي‌هويتي مي‌رسد؟!5- بسياري مي‌گويند : بايد خودت را اصلاح كني و مراقب خود باشي كه به آلودگي‌هاي جامعه گرفتار نشوي. آنان خودسازي و خويشتن‌داري را بهانه‌ی مناسبي براي فرونهادن دعوت و اصلاح مي‌پندارند و به آيه‌ی 105 سوره‌ی مائده استناد مي‌كنند كه خداوند متعال فرموده است : ﴿  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا عَلَيكُم أَنفُسَكُم لايَضُرُّكُم مَنَ ضَلَّ إِذَا اهتَدَيتُم ﴾ «اي مومنان! مواظب خود باشيد [و خود را از ورطه‌ی گناه به دور داريد و بدانيد تا] هنگامي كه شما هدايت يافته‌ايد [و راه دين و رستگاري را در پيش گرفته ايد و از امر به معروف و نهي از منكر نيز غفلت نكرده‌ايد]، گمراهي گمراهان به شما زياني نمي‌رساند.»ابوبكر صديق (رض) متوجه شد كه برخي از مردم فهم و برداشت نادرستي از اين آيه دارند و مي پندارند كه اگر خود از هدايت برخوردار باشند،‍ همین بس است و گمراهي ديگران به آنان آسيبي نمي‌رساند . لذا به قصد رفع اين برداشت نادرست، در ميان مردم برای خطابه و سخنراني برخاست و فرمود : شما اين آيه را مي خوانيد [آيه‌ی 105 سوره‌ی مائده و از آن برداشت نادرستي داريد]، اما من از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود : «اگر مردم، ظالمي را [در حال ارتكاب جور و ستم] ببينند و دستش را نگيرند و از ظلم و ستم باز ندارند، انتظار مي رود كه خداوند همه‌ی آنان را به گرفت و عذابش بگيرد و عذاب دهد.» (اين حديث را ترمذي، نسايي و ابوداود (ره) با اسناد صحيح روايت كرده اند.)آري، اين فهم و برداشت اشتباه است كه انسان، خودش را برخوردار از هدايت ببيند و اين را براي خود كافي بداند. هيچ كس نبايد تنها به اندیشه‌ی اصلاح خودش باشد و بگويد كه مرا با ديگران چه كار؟ يا به آيه‌ی قرآن ﴿  كُلُّ نَفسٍ بِمَا كَسَبت رَهِينَةٌ﴾ استناد كند كه هر كس در گرو اعمال خويش است. آري، همه‌ی اينها از دروازه‌هاي ورود شيطان و وسوسه‌گري‌هاي اوست تا مردم را از دعوت کردن دیگران به سوی خدا باز دارد. چند هشدار به دعوتگران1. خودم و شما را از تمام آلودگي ها و شائبه‌هايي كه نيت را به ريا و سمعه آلاید، بر حذر مي‌دارم؛ چرا كه بايد اخلاص و راستي پيشه كرد و براي درستي عمل بر مبناي كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) كوشيد. در اين رهگذر چاره‌اي جز پالودن نيت و داشتن صدق و اخلاص نيست. به ويژه كه اخلاص نيت يكي از مشكل‌ترين اموري است كه بر نفس آدمی سنگيني کند و هيچ كسی هم نمي‌تواند مدعي شود كه حتماً نيتش خالصانه و صادقانه است، بلكه همه نيازمند اين هستند كه همواره به خود بازنگرند و نيت خویش را از هرگونه شائبه و پليدي بپیرانید. شيطان هميشه مي‌كوشد به درون انسان رخنه كند و عملش را به تباهي و کج‌اندیشی بكشاند. شیطان گاه چه پيش از انجام يك عمل نيت را خراب مي‌كند و گاه در حين انجام آن عمل و گاه پس از انجام آن. به هر حال همه بايد بكوشيم از اين آرمان و هدف بزرگ برخوردار شویم كه غايت و مقصود اصلي، بهشت و خشنودی خداوند متعال است. براي رسيدن به اين مقصد بزرگ بايد مسئوليت اين دين و دعوت را به دوش كشيم و از منافع و بهره‌هاي دنيوي و بهره‌های مادي يا اجتماعي و يا مقام و منزلت بالا در نزد مردم - در گذريم.دلايل فراوانی وجود دارد كه گناه بزرگ كساني را روشن مي‌کند که به قصد نادرست به انجام برخي از اعمال مي‌پردازند و مي‌خواهند مورد تعريف و تمجید قرار گيرند و درباره‌ی آنان سخناني رضايت‌بخش و دلپذير گفته شود . مثلاً از نخستین كساني كه به آتش افكنده مي‌شوند و آتش جهنم بر آنان برافروخته مي‌شود، آن قاري قرآن است كه قرآن خوانده است تا به او قاري گفته شود و مجاهدي است كه به قصد آنكه به وي شجاع و دلير گويند جهاد كرده و يا سخاوتمندي است كه سخاوت و بخشش کرده تا به جود و سخاوتمندی ستوده شود.انسان همواره بايد در پي نيت خالص و راستين باشد؛ چرا كه تنها درست بودن ظاهر عمل مهم نيست و نيت هم باید درست و صحيح باشد. رسول اكرم (ص) نيز همواره اصحاب را بر اساس هدف و مقصد، بار مي‌آورد و تربیت می‌کرد كه هميشه در پی خشنودی خداوند متعال و بهشت باشند. آن حضرت زماني كه بر كوه‌ها و سنگلاخ‌هاي پیرامون مكه گذر مي‌كرد، با ديدن خانواده‌ی ياسر (رض) در زير شنكجه و عذاب كفار قريش، مي‌فرمود : «اي خانواده‌ی ياسر! صبر و شكيبايي در پيش گيريد كه جايگاه شما بهشت است.» آري، همين مصداق فرمايش الهي است كه : ﴿  إِنَّ اللهَ اشتَرَي مِنَ المُؤمِنِينَ أَنفُسَهُم وَ أَموَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةُ ﴾  (توبه-111) «بی‌گمان خداوند جان و مال مؤمنان را به بهاي بهشت خريداري کرده است.»آري، رسول خدا (ص) در پهنه‌ی پرورش ايماني اصحاب و بيعت گرفتن از آنان بر مبناي وعده‌دادن به بهشت‌، عمل مي‌کرد و هرگز از طرف خود و خودسرانه به ديگران وعده‌ی پيروزي و قدرت نمي‌داد. البته مسلمانان پس از رشد ايماني، در دوران مدني به قدرت و پيروزي دست يافتند.2. پرهيز از تعصب قومي، ملي يا مرامي و حزبي. اصل بر اين است كه انسان همواره پيرو دليل درست و راستین باشد و هرگز كوكورانه و چشم بسته از اشخاص و افراد خاصي دنباله‌روی نکند، تا از پيروي حق باز نماند. قطعاً تعصب و وابستگي قومي از نماد‌ها و آثار جهالت است كه در پاره‌اي اقوال و اشعار نمود پيدا مي‌كند. چنانكه شاعري گرایش قومي و ملی را به اين شكل به شعر در آورده است كه در قالب نثر زير به آن اشاره مي كنيم :من از فلان قبيله هستم و تنها به آن وابسته‌ام. قبيله‌ام هر راهي كه در پيش گيرد – درست يا نادرست- من نيز همان راه را در پيش مي‌گيرم. اگر قبيله‌ام بيراهه رود من نيز همراهش مي‌روم و اگر راه رشد و هدايت در پيش گيرد من نيز قبيله‌ام را همراهي خواهم كرد.قطعاً چنين وابستگي و فهمي، جاهلي است و ريشه‌ی اسلامي ندارد، بلكه فهم اسلامي، ما را بر آن مي‌دارد كه خود را تنها متعهد به پيروي از حقيقت و راه درست بدانيم و اصلاً برايمان مهم نباشد كه چه كسي عهده‌دار و طلايه‌دار حق و حقيقت است. در اين ميان، اهل حق و حقيقت را ياري مي‌رسانيم و با دشمنان حقيقت و كساني كه پيرو حق نيستند، می‌ستيزيم.3. خودم و شما را به پرهيختن از گرايش‌هاي قومي، ملي و جغرافيايي در چارچوب دعوت مردم به سوی خدا فرا مي‌خوانم. خط و مرزهايي را كه استعمار در جهان اسلام كشيده، بي‌پايه مي‌دانم و معتقدم كه دعوتگران نيز در عرصه‌ی دعوت به آن بها ندهند و مرزهاي جغرافيايي را در پهنه‌ی دعوت مهم نپندارند؛ چرا كه دعوت اسلامي جهاني است و تمامي اقوام و دسته‌ها اعم از عرب، عجم، سياه و سفيد را در بر مي‌گيرد. برخي جهاني بودن دعوت اسلامي و فراگيرندگي آن را صرفاً يك تئوري مي‌دانند و به هنگام تطبيق و عملی کردن آن، راهي متفاوت در پيش مي‌گيرند كه اصلاً با نظريه‌ی همه گيربودن دعوت اسلامي سازگار نيست. بنابراين، در قبال اين مسئله بایستی به خود بازگرديم و از اين وابستگي و گرايش، خود را برهانيم و آگاهانه عمل كنيم.4. در اين قسمت دعوتگران را از فخر فروشي و تكبر برحذر مي‌دارم. معمولاً كسي كه در مسير دعوت گام بر مي‌دارد، يا از جايگاه والايي چون صدرات و داشتن مقام در مجموعه‌ی فعاليت‌های تبلیغاتی خود برخوردار مي‌گردد و يا پست و جايگاهي مي يابدكه به مقتضای آن،‍ عده‌اي به او مراجعه مي‌كنند و شايد همين باعث شود که او به خود فريفته گردد و تكبر ورزد و چنين پندارد كه بر ديگران برتري و شرف دارد. رسول اكرم (ص) تكبر را چنين تعريف كرده‌اند كه عبارت است از : «ضايع كردن حق و خوارشمردن مردم». پس متكبر كسي است كه از حق روي بر مي‌تابد و به مردم با ديده‌ی حقارت و خواري مي‌نگرد و همين منشأ خودپسندي و تكبر است. ما وظيفه داريم به مردم با ديده‌ی دلسوزي و مهرباني بنگريم؛ نه اينكه به آنان نگاهي تحقيرآميز داشته باشيم. درمان اين منش بد، تقواپيشگي و ترس از خداست. براي اين منظور بايد همواره به خود بنگريم و اعمال و نفس خويش را به محاسبه كشيم. به رفع عيوب و كاستي‌هاي خود بپردازيم و از پرداختن به عيب‌ها و کاستی‌های ديگران بپرهيزيم. هر كس بايد پيش از پرداختن به عيب‌هاي ديگران عيب‌هاي خودش را اصلاح كند و درست نيست كه هميشه بگويد : فلاني چنين گفته يا فلاني چنان كرده است. كسي كه به عيوب خود نمي‌پردازد و نسبت به اصلاح كاستي‌هايش اقدام نمي‌كند، نمي‌تواند در عيب‌جويي از ديگران خود را رام كند. بايد پيوسته با توجه به جنبه‌ی خطاپذيري انسان، خودش را به اين امر قانع كند كه انسان موجودي است جایز الخطا و ارتکاب لغزش و اشتباه از او گريزناپذير است. در اين ميان، بايد حق و حقيقتي را كه روشن شده است در پيش گرفت و دانست كه درستي عمل به تنهايي كافي نيست و حتماً بايد با خلوص نيت همراه باشد.5. نكته‌ی ديگر كه خودم و شما را به پرهيز از آن فرا مي‌خوانم، حس بدبيني است. با داشتن این حس آدمی به واقعيت‌هاي كنوني يا آينده، نگاهي بدبينانه دارد. در بسياري از مردم اين پندار رخنه كرده كه ديگر راهي براي اصلاح نمانده است. این امر باعث شده تا با نگاهي تاريك به آينده بنگرند. البته اين احساس به سبب بسترها و زمينه‌هاي گوناگوني شكل گرفته است. از جمله اينكه عده‌اي پس از ناكامي در دعوت شخص يا اشخاصي، دامنه‌ی اين ناكامي را تا بدانجا گسترش مي‌دهند كه به حس بدبيني مي‌انجامد و حق پذيري مردم را به دور از امكان مي‌انگارد. قطعاً يک تجربه‌ی ناموفق در دعوت و گستراندن دامنه‌ی آن، يا به سخن ديگر، عموميت بخشيدن به پاره‌اي از ناكامي‌ها در مسير دعوت، بستر شكل‌گيري نگاه بدبينانه است و باعث مي‌شود انسان، حق پذيري مردم را بعيد بداند. بسياري از مسلمانان نيز در دوران مكي، مسلمان شدن عمر بن خطاب را بعيد و دور از امكان مي‌دانستند؛ آنان در برابر كساني که به مسلمان شدن عمر اميدوار بودند، به سخت‌گیری و شدت عمل عمر (رض) استناد می‌کردند. عمر آن چنان بر ضد مسلمانان سخت‌گیر و خشن بود كه هر گاه در راهی مي‌رفت، مسلمانان به كناري مي‌رفتند و سعي مي‌كردند از او دور شوند؛ چرا كه او براي مسلمانان مزاحمت ايجاد مي‌كرد و آنان را كتك مي‌زد. یکبار يكي از اصحاب گفت : شايد عمربن خطاب مسلمان شود. اما صحابي ديگر گفت : به خدا سوگند كه او مسلمان نمي شود ... . سرانجام عمر (رض) مسلمان شد و چه نيكو اسلام آورد و چه مسلمان خوبي شد. او مسلمان شد و روزي پيشواي مسلمانان گشت و به مقام و منزلت قرار گرفتن در جایگاه خليفه‌ی دوم مسلمانان دست یافت. من سراغ ندارم كه شخصي، مسلماني را بيازارد و باز هم درباره اش گفته شود كه او ممكن است روزي مسلمان شود. امروزه مردم ، با ديدن  شخص گمراه و تبهكاری كه به بدي‌ها و منكرات مشغول است، چنين نظر مي‌دهند كه او گمراه است و امكان ندارد كه مسلمان يا سر به راه شود!بايد به سرگذشت عمربن خطاب (رض) نگريست كه با وجود آزردن مسلمانان و ايجاد مزاحمت براي آنان، پس از چندی مسلمان مي‌شود و در زمره‌ی بهترين مسلمانان قرار مي‌گيرد. بايداز اين حس بدبيني كه معمولاً در اثر ناكامي بعضي دعوتگران ايجاد مي‌شود، دوری گزید. برخي به خطا مي افتند و ديگران نيز ضمن گستراندن اين دامنه و عموميت بخشيدن به آن ، با نگاهي بدبينانه به قضيه مي نگرند و به اصلاح خطاهايشان نمي‌پردازند.هر دعوتگري بايد در صورتي كه به لغزش و خطايي دچار گردد، به درون خود باز نگردد و چنانچه در جريان دعوت با ناكامي و شكست مواجه گردد باز هم بايد به خود بنگرد و در خويشتن تجديد نظر كند و وضعيت خودش را بهبود بخشد.6. آخرين مسئله‌اي كه دعوتگر از آن بپرهيزد اين است كه از قرائت‌ها و برداشت‌هاي نادرست از نصوصي كه درباره‌ی آخر الزمان آمده، پرهيز كند. برخي هنگام ديدن نصوصي از قبيل «بدأ الإسلام غريبا و سيعود غريبا» دست از كار مي‌كشند و به ويژگي كساني كه با توجه به همين نصوص از عوامل بازگشت دوباره‌ی اسلام هستند، توجه نمي‌كنند. در همين نص بيان شده است كه «آنان، كساني هستند كه آنچه را مردم به فساد و تباهي كشيده‌اند، بهبود مي‌بخشند.» آري برخي ضمن آنكه خود از اصلاح و بهبود تباهي‌هاي جامعه نااميد مي‌شوند، در مصلحان و اصلاحگران نيز دلسردي و سستي مي‌افكنند. آنان به اين دليل و گمان از اصلاح نااميد مي‌شوند كه اين دوران را دوران فتنه مي‌دانند و مي‌پندارند كه هيچ اميد و چشم‌اندازي براي اصلاح وجود ندارد. چنين پنداري شايد به این سبب باشد كه آنچه در باب غربت اسلام در حديث فوق آمده، بر وضعيت كنوني حمل مي‌گردد. البته بايد دانست كه در حديث بالا به تلاش و كوشش وافر براي اصلاح اشاره شده و در آن كساني كه در مسير اصلاحگري گام نهاده‌اند، ستوده شده‌اند. همچنين مسلمانان پيش از اين و در گذشته‌های دور خود، به طور مقطعي ادوار بدتري را نيز پشت سرگذاشته‌اند. مثلاً بر مسلمانان، دوراني گذشته كه عده‌اي حرم مكي را به تصرف خود در آوردند و هزاران مسلمان را در ايام حج به خاك و خون كشيدند. آنان سر مست از اين جنايتشان بانگ بر مي‌آوردند كه : دسته‌هاي پرندگان كجايند؟! آن سنگ‌ها و سنگريزه‌ها كجاست؟! آنان بر مكه مسلط شدند، حجر الاسود را ربودند و به مدت بيش از شانزده سال به جاي ديگري منتقل كردند. آنان قرمطیان كفر پيشه بودند (كه در سال 930 هجري قمري بر مكه مسلط شدند و بنا بر برخي منابع تاريخي حجر الاسود را به مدت بيست و دو سال به جاي ديگري بردند. م).به هر حال آن دوران سياه كه حرم اشغال شد، مسلمانان زيادي كشته شدند، حجر الاسود ربوده شد و مدتي طولاني به جاي ديگري انتقال يافت، گذشت و اينک سزاوار نيست ما كه چنان رخدادهاي وحشتناكي را به چشم نديده‌ايم، بگوييم اميدي به اصلاح نيست. حتي وجود چنين رخدادهايي دليل بسته شدن دروازه‌هاي اميد نيست. مثلاً صليبيان بيت المقدس را مدتي طولاني اشغال كرده بودند، ساليان زيادي گذشت و قدس در اشغال صليبيان بود تا آنكه صلاح الدين ايوبي (ره) آمد و قدس را از دست اشغالگران آزاد كرد. (قدس در سال 1099 م. به اشغال صليبيان در آمد و در سال 1187 م. به دست صلاح الدين ايوبي (ره) در جنگ حطين آزاد شد. م) آري، گردش ايام چنان است كه سياهي‌ها مي‌آيند و قطعاً ماندني نيستند. رسول خدا (ص) نيز در برهه‌اي از زمان مبعوث شد كه با دوران پيامبران پيشين فاصله افتاده بود و مردم از راه حق سخت منحرف شده بودند. بايد دانست و باور داشت که روزگار خير و نيكي فرا مي‌رسد و اينك بر ماست كه به اعترافات غربیان بنگريم كه چگونه به رشد جلوه‌هاي اسلامي اذعان مي‌كنند. خودم شخصاً برخي از انگليسي‌ها را ديده‌ام كه وضعيت دانشجويان مسلمان را با بيست سال قبل مقايسه مي‌كردند و مي‌گفتند : اکنون ما دانشجويان مسلمان را مي‌بينيم كه در دانشگاه‌ها نماز مي‌گزارند و اصلاً به اينكه ديگران آنها را مي‌بينند، متأثر نمي‌شوند و بلكه به نماز گزاردن خود مي‌بالند؛ ما بيست سال پيش چنين نشانه‌هايي را از اسلام‌گرايي جوانان نمي‌ديديم. آري، آنان مي‌دانند كه پديده‌اي ديگر شكل گرفته که عبارت است از بازگشت دوباره‌ی مسلمانان به دينشان. اگر به مجلات، جرايد و گزارش‌های منتشر شده درباره‌ی تحولات توجه كنيد، در مي‌يابيد كه اينك موج بزرگي از جريان‌ها و گرايش‌هاي اسلامي پدید آمده كه حضور فعالانه‌ی عالمان مسلمان را در عرصه‌ی ارشاد و روشنگري مي‌طلبد. ما اينك در حال بازگشت به گذشته‌ی پر افتخارمان هستيم و اكنون به پويايي و پيشرفت در انديشه‌هاي ديني خود روکرده‌ايم و در پهنه‌ی باورهاي خود استوار و با نشاط گشته‌ايم و ديگر زير نفوذ فكري و سلطه‌ی فرهنگي دیگران نيستيم.در پايان از خداوند پاك و بلند مرتبه مي خواهم كه من و شما را از داعيان دين قرار دهد و ما را از سخنان حق بهره مند گرداند.وَ صَلَّي اللهُ وَ سَلَّمَ عَلي نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلي آلِه وَ صَحبِه أَجمَعينَ