الرب
كلمة (الرب) في اللغة تعود إلى معنى التربية وهي الإنشاء...
گویی میخواهی از (شدت غم و اندوه) اینکه آنها ایمان نمیآورند؛ خود را هلاک کنی!
اگر بخواهیم از آسمان بر آنها نشانهای نازل میکنیم که گردنهایشان در برابر آن تسلیم (و خاضع) گردد.
و هیچ پند تازهای از سوی (الله) رحمان برای آنها نمیآید؛ مگر اینکه از آن روی گردان هستند.
به راستی آنها تکذیب کردند، پس به زودی اخبار آنچه را که به آن استهزاء (و تمسخر) میکردند؛ به آنها خواهد رسید.
آیا به زمین ننگریستهاند که چه قدر از هر گونه گیاهان (نیکو و) پر ارزش در آن رویاندهایم؟!
بیگمان در این نشانۀ (بزرگی) است، و بیشتر آنها مؤمن نیستند.
و (به یاد بیاور) هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سوی قوم ستمکار برو،
(موسی) گفت: «پروردگارا! من میترسم که مرا تکذیب کنند!
و سینهام تنگ گردد و زبانم باز نشود، پس (برادرم) هارون را (نیز) رسالت ده (تا مرا یاری کند).
و آنها بر (گردن) من (ادعای) گناهی دارند، پس میترسم که مرا بکشند».
(الله) فرمود: «چنین نیست، پس شما هردو با آیات ما بروید، یقیناً ما با شما شنوندگان هستیم.
پس (به نزد) فرعون بروید، و بگویید: «ما فرستادۀ پروردگار جهانیان هستیم،
(فرعون) گفت: «آیا ما تو را در کودکی نزد خود پرورش ندادیم، و سالهایی از عمرت را در میان ما نگذراندی؟!
و (بالاخره) آن کارت را (که نبایست انجام میدادی) انجام دادی، و تو از ناسپاسانی».
(موسی) گفت: «(من) آن (کار) را آنگاه انجام دادم که من از بیخبران بودم.
پس چون از شما ترسیدم از شما فرار کردم، آنگاه پروردگارم به من دانش (و نبوت) بخشید و مرا از پیامبران قرار داد.
و آیا این نعمتی است که تو بر من منت میگذاری که بنی اسرائیل را بردۀ خود ساختهای؟!»
(موسی) گفت: «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین هستید».
(فرعون) به آنهای که در اطرافش بودند؛ گفت: «آیا نمیشنوید؟»
(موسی) گفت: «(او) پروردگار شما و پروردگار نیاکان پیشین شماست.
(فرعون) گفت: «بیتردید پیامبرتان که به سوی شما فرستاده شده دیوانه است».
(موسی) گفت: «(او) پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است، اگر بیندیشید».
(فرعون) گفت: «اگر معبودی جز من برگزینی، البته تو را از زندانیان قرار خواهم داد».
(موسی) گفت: «حتی اگر معجزۀ روشنی برای تو آورده باشم؟!»
(فرعون) گفت: «پس اگر از راستگویانی، آن را بیاور».
پس (موسی) عصای خود را افکند، که ناگهان آن اژدهایی آشکار شد.
و دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد که ناگهان در برابر بینندگان سفید (و روشن) بود.
(فرعون) به اشرافی که اطراف او بودند؛ گفت: «بیگمان این (مرد) جادوگر دانایی است.
(او) میخواهد با سحرش شما را از سرزمینتان بیرون کند، پس شما چه نظر میدهید؟!»
گفتند: «(کار) او و برادرش را به تأخیر انداز، و جمع آوری کنندگان را در (همۀ) شهرها بفرست».
پس (سرانجام) جادوگران برای وعدهگاه روز معینی گرد آورده شدند.
تا اگر ساحران پیروز شدند، ما از آنها پیروی کنیم؟!»
پس هنگامیکه ساحران آمدند، به فرعون گفتند: «اگر ما پیروز شویم، آیا ما پاداشی خواهیم داشت؟!»
گفت: «آری، و بیگمان آنگاه شما از مقربان خواهید بود».
موسی به آنها گفت: «هر چه میخواهید بیفکنید، بیفکنید»
پس آنها ریسمانها و عصاهای خود را افکندند، و گفتند: «به عزت فرعون سوگند که، قطعاً ما پیروزیم».
پس موسی عصایش را افکند، ناگهان آنچه را به دروغ بر ساخته بودند، بلعید.
(فرعون) گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟! مسلماً او بزرگتر شماست که سحر را به شما یاد داده است، پس به زودی خواهید دانست! دستانتان و پاهایتان را به عکس یکدیگر قطع میکنم، و همۀ شما را به دار میآویزم».
گفتند: «باکی نیست، ما به سوی پروردگارمان باز میگردیم.
ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد، که ما از نخستین ایمان آورندگان بودیم».
و به موسی وحی کردیم که: «شبانه بندگانم را (از مصر) بیرون ببر، بیگمان شما تعقیب میشوید».
پس فرعون (چون از ماجرا آگاه گردید) گرد آورندگان (نیرو) را به شهرها فرستاد.
(و گفت:) اینها (= بنی اسرائیل) گروهی اندک (و ناچیز) هستند،
(آری) این چنین (کردیم) و بنی اسرائیل را وارث آنها ساختیم.
پس چون دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: «یقیناً ما (در چنگال فرعونیان) گرفتار شدیم».
(موسی) گفت: «چنین نیست، بیگمان پروردگارم با من است، به زودی مرا هدایت خواهد کرد»
پس به موسی وحی کردیم: «عصایت را به دریا بزن» آنگاه (دریا) شکافته شد، پس هر بخشی (از آن) همچون کوه عظیمی شد.
بیگمان در این (ماجرا) نشانهای (روشن) است، ولی بیشتر مردم ایمان نمیآورند.
هنگامیکه به پدر و قومش گفت: «چه چیز را میپرستید؟!».
گفتند: «بتهایی را میپرستیم، و پیوسته برای (عبادت) آنها معتکف هستیم.
(ابراهیم) گفت: «آیا هنگامیکه آنها را میخوانید (صدای) شما را میشنوند؟!
گفتند: «(نه) بلکه ما نیاکان خود را یافتیم که چنین میکردند».
(ابراهیم) گفت: «آیا دیدید چیزهایی را که پیوسته عبادت میکردید،
پس همۀ آنها دشمن من هستند، جز پروردگار جهانیان.
و کسیکه امیدوارم گناهانم را در روز جزا برایم ببخشد.
پروردگارا! به من (دانش و) حکمت ببخش، و مرا به صالحان ملحق کن.
و برای من در میان آیندگان آوازۀ نیک (و ذکر خیر) قرار بده.
و پدرم را بیامرز، بیگمان او از گمراهان بود.
و در روزیکه (همۀ مردم) برانگیخته میشوند، مرا رسوا (و شرمنده) مکن.
مگر کسیکه با قلب سلیم (خالی از شرک و کفر و نفاق) به پیشگاه الله بیاید».
و به آنها گفته میشود: «کجا هستند آنچه که به جای الله پرستش میکردید؟!
آیا آنها شما را یاری میکنند، یا (خود) انتقام میگیرند؟!
پس ای کاش بار دیگر (به دنیا) باز گردیم، تا از مؤمنان باشیم».
بیگمان در این (ماجرا) نشانهای (روشن) است، و بیشتر آنها مؤمن نبودند.
هنگامیکه برادرشان نوح به آنها گفت: «آیا (از الله) نمیترسید؟!».
و من بر (رساندن) این (دعوت) هیچ مزدی از شما نمیطلبم، مزد من تنها بر (عهدۀ) پروردگار جهانیان است.
گفتند: «آیا به تو ایمان بیاوریم در حالیکه فرومایگان از تو پیروی کردهاند؟!»
(نوح) گفت: «من چه میدانم آنها چه کارها کردهاند!
اگر میفهمید، حساب آنها تنها با پروردگار من است.
گفتند: «ای نوح! اگر (از دعوتت) دست بر نداری، حتماً سنگسار خواهی شد».
پس میان من و آنها داوری کن، و مرا و مؤمنانی را که با من هستند؛ نجات بده».
پس او و کسانی را که همراه او بودند، در (آن) کشتی پر (و انباشته) نجات دادیم.
بیگمان در این (ماجرا) نشانهای (روشن) است، و بیشتر آنها مؤمن نبودند.
هنگامیکه برادرشان هود به آنها گفت: «آیا (از الله) نمیترسید؟!»
و من بر (رساندن) این (دعوت) هیچ مزدی از شما نمیطلبم، مزد من تنها بر (عهدۀ) پرودگار جهانیان است.
آیا بر هر مکان مرتفعی نشانهای (از روی هوا و هوس و) بیهوده میسازید؟!
و قصرها (و قلعههای) محکم و استوار بنا میکنید، گویی که (در دنیا) جاودانه میمانید.
و چون (کسی را) کیفر دهید، همچون جباران کیفر میدهید.
و از کسی بترسید که شما را به آنچه میدانید مدد کرده است.
گفتند: «برای ما یکسان است، چه ما را پند دهی یا پند ندهی.
پس او (= هود) را تکذیب کردند، در نتیجه ما آنها را هلاک کردیم، بیگمان در این (ماجرا) نشانهای است، و بیشتر آنها مؤمن نبودند.
هنگامیکه برادرشان صالح به آنها گفت: «آیا (از الله) نمیترسید؟!
و من بر (رساندن) این (دعوت) هیچ مزدی از شما نمیطلبم، مزد من تنها بر (عهدۀ) پروردگار جهانیان است.
آیا (می پندارید که) شما در (نعمتهایی) اینجا ایمن رها خواهید شد؟!
و (در این) زراعتها و نخلهایی که شکوفههایش (نرم و) رسیده است؟!
(همان) کسانیکه در زمین فساد میکنند و اصلاح نمیکنند».
گفتند: «(ای صالح) جز این نیست که تو از جادوشدگانی.
تو جز بشری همانند ما نیستی، پس اگر از راستگویانی نشانهای بیاور».
(صالح) گفت: «این ماده شتری است، که برای او یک نوبت آب خوردن، و برای شما (نیز) نوبت روز معینی است.
و (کمترین) آزاری به آن نرسانید، که عذاب روزی بزرگ شما را فرو میگیرد».
پس عذاب (الهی) آنها را فرو گرفت، بیگمان در این (ماجرا) نشانهای است، و بیشتر آنها مؤمن نبودند.
هنگامیکه برادرشان لوط به آنها گفت: «آیا (از الله) نمیترسید؟!
و من بر (رساندن) این (دعوت) هیچ مزدی از شما نمیطلبم، مزد من تنها بر (عهدۀ) پروردگار جهانیان است.
و همسرانیکه الله برای شما آفریده است؛ رها میکنید، بلکه شما قومی متجاوز هستید.
گفتند: «ای لوط، اگر دست بر نداری، یقیناً از اخراج شدگان خواهی بود».
پروردگارا! من و خانواده ام را از (عاقبت) آنچه (اینها) انجام میدهند، نجات بده».
و بر آنها بارانی (از سنگ) بارانیدیم، پس باران بیم داده شدگان چه بد بود.
بیگمان در این (ماجرا) نشانهای است، و بیشتر آنها مؤمن نبودند.
اصحاب ایکه (= قوم شعیب) پیامبران (الله) را تکذیب کردند.
هنگامیکه شعیب به آنها گفت: «آیا (از الله) نمیترسید؟!
و من بر (رساندن) این (دعوت) هیچ مزدی از شما نمیطلبم، مزد من تنها بر (عهدۀ) پروردگار جهانیان است.
پیمانه را تمام بدهید، و از کاهندگان (و کم فروشان) نباشید.
و چیزهای مردم را کم ندهید (و حق آنها را ضایع نکنید) و در زمین به فساد نکوشید.
و از کسیکه شما و آفریدگان نخستین را آفرید بترسید.
گفتند: «(ای شعیب!) جز این نیست که تو از جادو شدگانی،
تو جز بشری همانند ما نیستی، و تو را از دروغگویان میپنداریم.
پس اگر از راستگویانی، پارهای از آسمان را بر (سر) ما بینداز»
(شعیب) گفت: «پروردگارم! به آنچه انجام میدهید؛ داناتر است.
پس او را تکذیب کردند، آنگاه عذاب روز سایه آنها را فرو گرفت، بیگمان آن عذاب روز بزرگی بود.
بیگمان در این (ماجرا) نشانهای است، و بیشتر آنها مؤمن نبودند.
و همانا این (قرآن) نازل شده (از جانب) پروردگار جهانیان است.
آیا همین نشانه برای آنها کافی نیست که علمای بنی اسرائیل [ مانند عبدالله بن سلام رضی الله عنه و دیگران. (تفسیر ابن کثیر)] از آن (قرآن) آگاهند؟!
و اگر آن را بر بعضی از عجمیان (= غیر عربها) نازل میکردیم.
پس او آن را برایشان میخواند، به آن ایمان نمیآورند.
(آری) این گونه آن (تکذیب) را در دلهای مجرمان در آوردیم.
به آن ایمان نمیآورند تا عذاب دردناک را (با چشم خود) ببینند.
پس ناگهان در حالیکه بیخبرند به سراغ آنها میآید.
آیا دیدی که اگر سالیانی آنها را (از این زندگی دنیا) بهرهمند سازیم.
سپس آنچه که به آنها وعده داده شده است به سراغشان بیاید.
این بهرهمندیشان (از دنیا) سودی برای آنها نخواهد داشت.
و هیچ قریهای را هلاک نکردیم؛ مگر اینکه هشدار دهندگانی (از پیامبران) داشتند.
پس (ای پیامبر!) هیچ معبودی را با الله مخوان، که از عذاب شدگان خواهی بود.
و بال (رحمت و فروتنی) خود را برای مؤمنانیکه از تو پیروی میکنند؛ بگستر.
پس اگر از (فرمان) تو سرپیچی کردند، بگو: «همانا من از آنچه انجام میدهید؛ بیزارم».
(همان) کسیکه تو را به هنگامیکه (برای عبادت) بر میخیزی میبیند.
و (نیز) حرکت (و نشست و بر خاست) تو را میان سجدهکنندگان (میبیند).
آیا به شما خبردهم که شیاطین بر چه کسی نازل میشوند؟!
(به شیاطین) گوش فرا میدهند و بیشترشان دروغگو هستند.
و شاعران (کسانی) هستند که گمراهان از آنها پیروی میکنند.
آیا ندیدی که آنها در هر وادیی سرگشته (و حیران) هستند؟!
و بیگمان آنها چیزی میگویند که (خود به آن) عمل نمیکنند؟!
مگر کسانیکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و الله را بسیار یاد کردند، و بعد از آن که ستم دیدند، انتقام گرفتند، (و با شعر خود از اسلام و مسلمین دفاع نمودند)، و کسانیکه ستم کردند؛ به زودی خواهند دانست به چه بازگشتگاهی باز میگردند.